روستای بکاول



[
چله بزرگ ، چله کوچک ، چار چار ، سده ، اهمن وبهمن ،سیاه بهار وپیرزن .
با عرض سلام وادب واحترام خدمت همشهریان  , و هم ولایتیهای با صفا،
کلمات زیبا ودوست داشتنی بالا  کلماتی هستند که برای نسل قدیم بسیار آشنا وبا رگ وخون آن عزیزان عجین شده واما نسل جدید
زمستان به دو بخش  : چله بزرگ(چله کلان ) و چله کوچک (چله خرد ) تقسیم می شده است  ،
که چله بزرگ از ( اول دی ماه  تا دهم بهمن ماه) می باشد وچهل روز کامل  و چله کوچک از ( یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه  )  20روز کامل وبه همین دلیل چون 20روز کمتر است  چله کوچک نامیده شده است .
 غروب آخرین روز چله بزرگ جشن سده برگزار می شد،مردم دور هم جمع می شدند واز این جشن لذت می بردند ودر نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر سده به سده  پنجاه به نوروز آمدن چله کوچک را جشن می گرفتند،
این دوبرادر ( چله بزرگ وچله کوچک ) در هشت روز در کنار همدیگر هستند که آن 8 روز را ( چار چار) می نامند . به چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک گفته می شود .
پس از چار چار نوبت به  اهمن وبهمن پسران پیرزن (ننه سرما ) می رسد   که خودی  نشان دهند 10 روز اول اسفند را اهمن و10روز دوم اسفند را بهمن می گویند واین 20روز ممکن است آنقدر بارندگی باشد که این دوبرادر به دوچله طعنه بزنند ، با توجه به شعری که قدیمی های نازنین می خواندند (اهمن وبهمن ،آرد کن صدمن ،روغن بیار ده من ،هیزم بکن خرمن عهده همه بامن )
تا اینجا 20روز از اسفند به نام اهمن  وبهمن نامگذاری شده اند ومی ماند 10 روز آخر اسفند ماه که 5روز اول سیاه بهار نام گرفته وشعری هم که قدیمی ها می خوانند (سیاه بهار شب ببار و روز بکار ) از این شعر هم مشخص می شود در این ایام شبها بارندگی فراوان بوده وروزها کشاورزان مشغول کشت وزراعت بوده اند ، 5روز آخر هم  پیرزن  نام گرفته است  که در این روزها آسمان گاهی ابری گاهی آفتابی ،گاهی همراه با باد واکثر اوقات از آسمان تغرسه (تگرگ ) می بارد که قدیمی های دل پاک براین باور بودند  که گردنبند پیرزن  پاره شده ومهره های آن به زمین می ریزد.

البته به یاد دارم که مرحوم مادرم فاطمه قربانی که خداوند متعال رحمتش نماید و روحش را با حضرت فاطمه زهرا (س) محشور نماید

می گفت : بعد از اهمن وبهمن (حوت و پوت )که دو برادرن شروع می شه و برف فراوان همراه با سرما ی شدید به همراه دارند و این شعر را هم می خوانند ، حوت کنم پوت کنم ؛ از هر گله ی گوسفند صد تار نابود کنم

                                                               ( حسن نمازی بکاولی)


بازی محلی (لخشک به تغار چند)

بد نیست ابتدا معنی لخشک و تغار را بدانیم و بعد به شرح بازی بپردازیم.

لخشک : به زبان محلی بکاول و خراسان نوعی آش رشته است که با عدس و انواع سبزی و آش لخشک پهن به نام لخشک پخته می شود و چاشنی آن کشک و نعنا داغ است و گاه پیاز و یا سیر داغ هم به آن اضافه می کنند.

آش لخشک

آش لخشک

تغار : تَغار ظرف سفالی نسبتاً بزرگی  است که در آن مایعاتی مانند آب و ماست یا غلاتی مانند گندم و جو می ریزند. از آن برای سابیدن کشک نیز استفاده می کنند.و در داخل آن آش لخشک می ریزند و در کنار هم می خورند.


Image result for ‫تغار‬‎Image result for ‫تغار‬‎

 برخی تغار را واژه‌ای ترکی می‌دانند و برخی آن را ترکی برگرفته از مغولی و برخی واژه‌ای ترکی-مغولی دانسته‌اند که وارد فارسی نیز شده است که با واژه بکاول هم خوانی دارد.

شرح بازی :

هدف : افزایش قوه ی تفکر  ، شناسایی افراد روستا که هر خانواده چند عضو دارد.

این بازی بیشتر در اوقات فراغت مثلا وقتی در زمستان دور کرسی نشسته اند یا (د برپتو )جمع شده اند انجام می شود .

من یادمه که این بازی را بیشتر وقتی معلم دیر  به کلاس می آمد و یا در زمستان در زنگ ورزش یا شبها که هوا سرد بود در سر تنور که پاها را توی تنور می کردیم انجام می دادیم .

تعداد بازیکنها : ازشش  نفر به بالا

افراد به دو گروه مساوی تقسیم می شوند و به روشی که در بازیهای قبلی توضیح داده شد گروه بازنده را انتخاب می کنند.

گروه برنده از گروه بازنده می پرسند ( لخشک به تغار چند )

گروه بازنده می گویند با چند زن و با چند مرد .

برنده مثلا می گوید با سه زن و با چهار مرد

بازنده بایستی با هم شور کنند و خانواده ای را که در روستا بااین مشخصات وجود دارد پیداکنند و نامش را بگویند

اگر درست جواب دادند برنده هستند و جایشان عوض می شوند این دفعه انها از گروه دیگر می پرسند ( لخشک به تغار چند )این بازی همینطور ادامه پیدا می کند و بسیار شیرین است .

فکر می کنم این جمله (لخشک به تغار چند )چنین است که آش نذری پخته اند و می خواهند بین افراد روستا تقسیم کنند باید بدانند که برای هر خانواده چند ملاقه بریزند که این بازی در شناسایی خانواده ها کمک   می کند .      (حسن نمازی بکاولی)


بازی محلی لینگ کشوک

بازی محلی لینگ کشوک(پا کشیدن)             

اهداف بازی :

سرگرمی و نشاط ، افزایش سرعت ، عکس العمل ، هماهنگی عصبی و عضلانی ، افزایش قوه ی تفکر ، تحرکو تیزبینی و مقاومت

تعداد بازیکنان : هشت نفر به بالا ( دو گروه مساوی )

محل بازی : فضای باز ، روی جمن یا علف

قانون بازی :

ابتدا گروهها منطقه ای را به عنوان (مله ) که ممکن است یک درخت ، یک خانه یا یک سنگ شاخص باشد با فاصله چندین متری از محل (مله اولیه ) انتخاب می کنند .

شرح بازی:

ین بازی با گروه بندی آغاز می شود. تعداد نفرات هر گروه باید مساوی باشد، ابتدا دونفر از فرزترین و چالاکترین  افراد  را به عنوان(( اوستا )) انتخاب می کنند و هر دو گروه برابر هم قرار می گیرند و هر کسی یاری از دسته مقابل را برای خودش مشخص می کند ، پس از انتخاب یار دوتا اوستا  به وسیله ی یک سنگ که یک طرف آن را تر کرده اند گروه بازنده را انتخاب می کنند ، به این صورت که یکی از اوستاها از اوستای دیگر می پرسد تر را می خاهی  یا خشک را (ترر میی یا خوشکر)  و او می گوید مثلا خشکو و  سنگ را به هوا پرتاب می کنند اگر طرف خشک به سمت بالا باشد این گروه برنده است   و گرنه برعکس      (همان شیر یاخط)

حالا گروه بازنده به شکل دایره در حالیکه از پشت دستهای یکدیگر را گرفته اند روی علفها می نشینند و لینگها (پاها ) را به طرف بیرون دایره دراز می کنند .

استای گروهی که روی زمین نشسته اند سریع بایستی به دور گروه خود بچرخد و از افراد خود مواظبت کند

   افرادگروه برنده سعی می کنند پاهای گروه نشسته را بگیرد و روی زمین بکشند  و استای گروه نشسته در حالیکه بایستی  دستش روی سر افراد خود باشد مرتب به دور گروه می چرخد و با پای خود به افرادی که می خواهند پاهای یارانش را بگیرند و روی زمین بکشند لگد می زند و اگر لگدش به یکی از آنها بر خورد کرد برنده می شود و بایستی جاهای خود را عوض کنند وگرنه کافی لست یک نفر یا چند نفر  موفق شوند پاهای افراد روی زمین  را بگیرد و اورا روی زمین بکشد افراد نشسته  بایستی  مقاومت کنند تا دستهایشان از یکدیگر جدا نشود و اگر جداشد نفراتی را که لنگهایشان را گرفته اند رو ی زمین می کشند و با خود می برند و باسر و صدا و شادی میبینی که هر نفر یکی را باخود روی زمین می کشد و نفر نشسته سعی می کند خود را نجات دهد.

و اگر موفق شوند پاهای استا را بگیرند و اورا نیز روی زمین بکشند که غوغایی می شود و مثل لشکر شکست خورده و مثل عقاب می بینی که آدم است که روی زمین کشیده می شود و بعضی وقتها هم شلوار است که پاره می شود  و یا سبز رنگ می گردد.

اگر گروه برنده بتوانند افراد بازنده را تا محل تعیین شده بکشند و اوستا نتواند با پایش به یکی از آنها لگد بزند  برنده شده اند و یا بازی مجددا شروع می شود یا افراد بازنده بایستی  به عنوان جایزه برنده ها را تا محل تعیین شده کولی بدهند

و اگر اوستا توانست به یکی از آنها لگد بزند برنده شده و جایشان با هم عوض می شود (البته دست اوستا حتما باید روی سر افراد خود باشد در غیر این صورت لگدش قبول نیست )       (حسن نمازی ).


بازی محلی کلاه بردنک               

اهداف بازی :

سرگرمی و نشاط ، افزایش سرعت ، عکس العمل ، هماهنگی عصبی و عضلانی ، افزایش قوه ی تفکر ، تحرک

تعداد بازیکنان : هشت نفر به بالا ( دو گروه مساوی )

محل بازی : فضای باز ، روی جمن یا علف

وسایل : هر فرد بایستی یک کلاه داشته باشد .

قانون بازی : ابتدا گروهها منطقه ای را به عنوان (مله ) که ممکن است یک درخت ، یک خانه یا یک سنگ شاخص باشد با فاصله چندین متری از محل (مله اولیه ) انتخاب می کنند >

شرح بازی: این بازی با گروه بندی آغاز می شود. تعداد نفرات هر گروه باید مساوی باشد، ابتدا دونفر از فرزترین و چالاکترین  افراد  را به عنوان(( اوستا )) انتخاب می کنند و هر دو گروه برابر هم قرار می گیرند و هر کسی یاری از دسته مقابل را برای خودش مشخص می کند ، پس از انتخاب یار دوتا اوستا  به وسیله ی یک سنگ که یک طرف آن را تر کرده اند گروه بازنده را انتخاب می کنند ، به این صورت که یکی از اوستاها از اوستای دیگر می پرسد تر را می خاهی  یا خشک را (ترر میی یا خوشکر)  و او می گوید مثلا خشکو و  سنگ را به هوا پرتاب می کنند اگر طرف خشک به سمت بالا باشد این گروه برنده است   و گرنه برعکس      (همان شیر یاخط)

حالا گروه بازنده (گروه اول ) روی زمین به صورت دایره می نشینند و پاهای خود را به سمت مرکز دایره دراز می کنند و دستهای یکدیگر را می گیرند ،   هر کدام از بازیکنان حتما بایستی یک کلاه بر سر داشته باشد ،

اوستا ی گروهی که روی زمین نشسته اند وظیفه اش این است که از کلاههایی که بر سر افراد گروهش هست مواظبت کندو مرتب در حالیکه حتما بایستی دست راستش روی سر افراد باشد به دور گروه بچرخد و مانع این شود که افراد گروه دیگر کلاهها را از سر آنها بر دارند و در این حال می تواند با پای راستش نیز به افراد گروه دیگر بزند و در صورت اصابت پایش به یکی از آنها این گروه برنده شده و جایشان  با گروه دیگر  عوض می شود .

 اوستا و افراد گروه دیگر( گروه دوم )  با تحرک و بالا و پایین پریدن و شادی کردن بایستی در حالیکه به دور گروه  نشسته می چرخند سعی کنند کلاه یکی از آنها را از سرش بردارد بدون اینکه پای اوستای گروه نشسته  به آنها بخورد .

حالا اگر یکی از افراد موفق شد کلاهی را از سر افراد نشسته  بر دارد بایستی باتمام قوا بدود و خود را به منطقه ای که قبلا به عنوان (ملّه ) یا مرز اتنخاب کرده اند برساند و گروه نشسته نیز اورا تعقیب می کنند تا کلاه را از او بگیرند و اگر موفق شدند کلاه را بگیرند آنها نیز باید بر عکس کلاه را به( مله ی اولیه ) محلی که در آنجا نشسته بودند برگردانند

که در این حال ممکن است چندین بار کلاه بین افراد دوگروه رد و بدل شود و گاها بعضی اوقات ممکن است کلاه بخت بر گشته پاره شود. و به دعوا و جنگ و جدل کشیده شود ؛ در واقع نوعی زور آزمایی بین افراد د و گروه نیز می باشد.

حال اگر  گروه دوم  موفق شد کلاه را به مله ی تعیین شده برساند به عنوان برنده انتخاب می شود و هر دستوری که به گروه بازنده بدهند باید اجرا نمایند. که معمولا بازنده ها باید برنده ها را بر کول خود سوار نمایند و تامله ی اولیه برسانند

جالب است که در بین راه اگر گروهها به فردی برخورد کنند از او می پرسند ((سواره سواره یا پیاده سواره )) اگر او بگوید سواره سواره به راه خود ادامه می دهند ولی اگر بگوید پیاده سواره دو گروه جای خود را عوض می کنند . البته این در صورتی است که ابتدا این قرار را با هم گذاشته باشند .

ممکن است این بازی چندین ساعت طول بکشد که بسیار جالب و هیجان انگیز است و عده ای تماشاگر هم دارد .

گذشته ها این بازی را در تعطیلات عید که مردم سرحال و بیکار بودند انجام می دادند ولی حالا کم کم دارد به فراموشی سپرده می شود .          ( حسن نمازی بکاولی )


بازیهای محلی روستای بکاول

بازیهای محلی که تقریبا  در اکثر روستاها از رونق افتاده و  کوچکترها و بزرگترها این روزها حال و هوا ، نشاط ، شادیها و خوشی های گذشته را ندارند که این بازیهای فرح انگیز را اجرا کنند و کم کم دارد به دست فراموشی سپرده می  شود  و ممکن است موجب شود که  هیچ یاد و نشانی از آداب و رسوم گذشتگان ، نیاکان ،  پدران و مادران در روستاها نباشداز یاد رفتن همین بازی های محلی و سنتی روستاها می باشد .

 سپرده اند و به جز اندکی از مردان و ن میانسال که با خاطرات گذشته زندگی می کنند و هنوز این بازیها را به یاد دارند بقیه این بازیها را به خاطر ندارند .

اغراق نیست چون از چند نفر از جوانها پرسیده ام ولی حتی نام این بازیها را بلد نبودند .

برخود لازم دانستم حالا که فضای کشور عزیزمان طوری است که مدتی است مسئولین به بازیهای بومی و محلی اهمییت می دهند و می خواهند آنها را زنده کنند ، من نیز گامی هرچند کوچک در این رابطه بر داشته باشم .

یادش به خیر وقتی کلاس چهارم و پنجم بودم بعد از ظهرها که از مدرسه بر میگشتیم تا پاسی از شب با محمد امیری ، مرحوم کریم قربانی ، محمد قربانی ، محمد محمدزاده ، تیمور خاموشی ، رضا خندان ،مجتبی صادقی ، حیدر حیدری ، محمود ساده ؛ محمد خان افتاده  و .که تقریبا هم کلاس بودیم تا پاسی از شب انواع این بازیها را انجام می دادیم و خوش و سرحال بودیم و هیچ غم و غصه ای نداشتیم یادمه من از مرحوم پدرم بسیار می ترسیدم و  در خانه ما رسم بر این بود خورشید که غروب می کرد حتما باید به خانه می رفتم ولی این بازیها آنقدر لذت بخش بود که دلم نمی خواست  و گاهی به قدری سرگرم بازی بودیم که گذشت زمان را فراموش می کردم و بعدا با هزار ترس و لرز یواشکی می رفتم پشت در خانه می ایستادم تا یکی از اعضای خانه به بیرون بیاید و از او می پرسیدم بابا هست ، خوشحال است، چه کار می کند و بعد از مدتی همراه او یواشکی به خانه می رفتم ، که اکثر وقتها مرحوم مادرم می آمد و مرا نجات می داد.

البته هیچ وقت یادم نیست که به خاطر این دیر رفتنها کتک خورده باشم ولی آنقدر به پدر  و مادر و بزرگترهااحترام می گذاشتیم که از آنها حساب می بردیم و در عالم بچگی  می ترسیدیم (خداوند همه ی رفنه گان را بیامرزد )

از جمله ی این بازیها که من یادمه می توان :

کلاه بّردَنَک ، لینگ کشوک ، اَسته سه پَیه ، یک دیمَری ، گوی بَزی ،لَخشَک به تُغارِ چند ، استغو مَهتّوَک،

دّرنه دِخط ، جوز بَزی (که خود شامل مته مته ، آرا آرا ، جوز گلگلک) می باشد

که هریک از این بازیها را به موقع شرح خواهم داد.                   (حسن نمازی)


. پارک ملی گلسیر – آمریکا (Glacier national park)

پارک گلسیر، یکی از 10 پارک ملی برتر کشور آمریکا است که هرساله 2.3 میلیون بازدیدکننده دارد و این رقم ممکن افزایش یابد زیرا یخچال‌های طبیعی این منطقه در حال نابودی است.
این پارک ملی زمانی خانه‌ی بیش از 150 یخچال طبیعی بوده است اما امروزه به دلیل تغییرات آب‌وهوایی این رقم به 25 عدد رسیده است و حتی تعدادی از دانشمندان پیش‌بینی کرده‌اند که تمامی یخچال‌های طبیعی این منطقه تا سال 2030 به‌طور کامل نابود می‌شوند.
1

2. صخره‌های مرجانی –استرالیا (The great barrier reef)

تنها موجودات زنده‌ای که حتی از فضای بیرون جو کره‌ی زمین نیز قابل‌مشاهده‌اند، این صخره‌های مرجانی‌ بزرگ هستند. این صخره‌ها در قسمت شرقی سواحل استرالیا قرارگرفته‌اند و سطحی به مساحت 133000 مترمربع را پوشش می‌دهند؛ اما امروزه عواملی مثل آلودگی آب‌ها، بالا رفتن دمای آب اقیانوس‌، صید بی‌رویه و غیرقانونی، شرایط زیست‌محیطی این منطقه را تهدید می‌کنند.
بر اساس برخی پیش‌بینی‌ها تا 20 سال آینده این صخره‌های مرجانی با تغییرات جبران‌ناپذیری مواجه می‌شوند. اگر تصمیم دارید از این منطقه دیدن کنید، مواظب باشید که با مرجان‌ها تماس نداشته باشید زیرا بسیار آسیب‌پذیر هستند.

2

3. جزایر مالدیو (The Maldives)

این جزیره‌ی استوایی زیبا به دلیل داشتن ساحلی استثنایی برای غواصی در سطح جهان معروف است؛ اما بسیاری از مسافران که عاشق این جزیره هستند و همین‌طور ساکنین این منطقه که جزیره را خانه‌ی خود می‌دانند ممکن است مجبور به نقل‌مکان شوند زیرا مالدیو کم ارتفاع‌ترین کشور جهان است که 80 درصد زمین‌هایش در ارتفاع 3.3 فوتی از سطح دریا قرار دارند و تا کمتر از 100 سال آینده خطر فرورفتن در آب این جزیره را تهدید می‌کند.

3

4. ماداگاسکار-آفریقا (Madagascar)

ماداگاسکار یکی از زیباترین نقاط جهان است. این کشور جزیره‌ای تنوع جانوری فوق‌العاده‌ای دارد و گونه‌های جانوری و گیاهی این منطقه در هیچ کجای جهان یافت نمی‌شود، به همین دلیل هم محافظت از آن در برابر عواملی چون جنگل‌زدایی، آتش‌سوزی و شکار بی‌رویه اهمیت بیشتری پیدا می‌کند و اگر این عوامل مخرب ادامه پیدا کند این گونه‌های زیستی در معرض نابودی قرار می‌گیرند.

4

5. ونیز (Venice)

ونیز شهر کانال‌ها، قایق‌ها و پل‌ها، به خاطر راه‌آبی‌اش معروف است؛ اما ممکن است همین راه‌آبی این شهر زیبای تاریخی را از بین ببرد. حتی طبق برخی پیش‌بینی‌ها سرعت غرق شدن این شهر رو به افزایش است؛ پس اگر قصد مسافرت به این شهر رمانتیک را دارید عجله کنید!

5

6. تاج‌محل –هند (Taj Mahal)

این بنای تاریخی و زیبا با قدمتی بیش از 350 سال، امروزه به دلیل آلودگی‌های ناشی از رشد جمعیت و صنعت در معرض تخریب قرار گرفته است. برای حفظ تاج‌محل تلاش‌های بسیاری صورت گرفته است که بیشتر آن‌ها با شکست مواجه شده است. اگر مسافرت به هند را در برنامه‌های خود دارید خوب است قبل از تخریب تاج‌محل به هند سفر کنید.
6

7. قطب جنوب (Anarctica)

تغییرات آب‌وهوایی مدتی است که تأثیرات منفی‌ای بر این قاره‌ی تماماً پوشیده از ورقه‌های یخی گذاشته است، به‌طوری‌که با سرعتی بیش از سایر نقاط زمین در حال گرم شدن است. حتی اگر قطب جنوب در آینده‌ای نزدیک از بین نرود، تغییرات مضری در حال وقوع هستند که بر مقررات گردشگری تأثیر خواهند گذاشت.


7

8. دریای مرده –اردن (The Deadsea)

دریای مرده که به خاطر شوری آب و شناور ماندن شناگران روی سطحش معروف است، امروزه در حال خشک شدن است.
هرساله حدود 90 سانتی‌متر از عمق این دریای نمکی کم می‌شود زیرا کشورهایی که در مجاورت آن قرار دارند از رودخانه‌ی بحرین که تنها منبع آب این دریا است بیش‌ازحد استفاده می‌کنند و در حال حاضر هیچ راه‌حل قابل‌دسترسی برای آن وجود ندارد.
8Image result for ‫دریای مرده‬‎
Image result for ‫دریای مرده‬‎
Related image

9. رشته‌کوه‌های آلپ (The Alp)

رشته‌کوه‌های آلپ میان علاقه‌مندان به کوهنوردی و ورزش‌های زمستانی محبوبیت زیادی دارد اما امروزه به دلیل تغییرات آب‌وهوایی یخچال‌های طبیعی این منطقه در حال ذوب شدن هستند و دمای آن رو به افزایش است.
این مشکلات محیطی که به سطح هشدار رسیده قطعاً خبر بدی برای اسکی‌بازان است پس اگر قصد سفر و اسکی سواری دارید زودتر از این منطقه دیدن کنید.

9

10. سیشل -اقیانوس هند (Seychelles)

یکی دیگر از جزایری که مثل جزایر مالدیو با خطر فرورفتگی در آب مواجه است، سیشل در اقیانوس هند است. فرسایش ساحل، از بین رفتن مرجان‌ها و درنهایت فرورفتن در آب ازجمله مهم‌ترین خطراتی است که این منطقه را تهدید می‌کند به‌طوری‌که طبق برخی پیش‌بینی‌ها این جزیره بین 50 تا 100 سال دیگر به‌طور کامل به زیر آب می‌رود.

10

انواع نانهای سنتی و محلی روستا ی بکاول 

از انواع ناهای محلی بسیار لذیذ و خوش خروم روستای بکاول عبارتند از :

روغن جوشی ، نان تنوری ، کماچ ، نان زنجفیلی ، نان سبزی ، نان توگی ، قلف ، تفتون ، نان پنجه کش ، نان لواش ، فتیر

کماچ:

برای پخت این نان ، ابتدا سنگی گرد را بر روی آتش می گذارند تا خوب داغ شود > سپس خمیر را پهن می کنند و سنگ را میان آن قرار می دهند و اطراف آن را می پوشانند > به این ترتیب خمیر با حرارت سنگ پخته می شود ، از این نوع نان بیشتر در مواقع ضروری مخصوصا چوپانها استفاده می کنند.

تفتون :

یا  در گفتار بکاولی ((تفتو)) نان بسیار خوشمزه ای است که برای پخت این نان خمیر را تهیه می کنند و آن را به صورت گرد در می آورند و روی آن زیره ، پیاز ، کنجد و روغن مخلوط با زرچوبه می پاشند و به تنور که خیلی داغ نباشد می زنند تا پخته شو د.

قلف :

خمیر را پس از آغشته کردن با روغن زرد و ادویه به شکل مثلث در می آورند و در داخل ظرف مسی به نام قلف می گذارند، سر آن را سفت می بندند و در داخل تنور می گذارند و زیر و روی آن را آتش (خروج) می ریزند و پس از ساعتی در می آورند .

توگی :

برای تهیه ی این نوع نان در مواقعی که وقت کم باشد و نان نداشته باشند و بخواهند سریع نان بپزند .

ابتدا سنگ گردی را که از تاوه زاری آورده اند تمیز و مرتب می کنند و بر روی آتش می کذارند تا خوب داغ شود ، سپس خمیری را که قبلا با روغن زرد و .آغشته کرده اند به صورت گرد ( نازکتر از فتیر و تفتو) در آورده و بر روی تاوه (سنگ گرد ) می گذارند که سریعا با حرارت سنگ پخته می شود .

روغن جوشی :

خمیری از مخلوط روغن و آرد تهیه می کنند و سپس داخل ظرف روغن را سرخ کرده و خمیرها را به صورت گرده های کوجک داخل آن قرار می دهند .

ازاین نوع نان بیشتر در مراسم چراغ و برات و عزاداری استفاده می شود.

   فتیر : 

نوعی نان گرد است که خمیر آن را بدون مایه ی خمیر تهیه می کنند  ، و به آن زردچوبه ، روغن زرد و . می زنند و در داخل تنور می پزند .              ( حسن نمازی )   

                                  زیباساز آیسان


غذاها ی محلی و سنتی روستای بکاول

از انواع غذاهای محلی روستای بکاول می توان به قروتی ، بلغور شیر ، کشک ،  چینگلی ، رشته پلو ، کلجوش ، آش لخشک ، آش عماج کوکو سیب زمینی ، کوکو سبزی ، گرماس ، فله ،  شیر برنج ، قیقینه، خیگینه، و انواع اشکنه متل: اشکینه ریواچ ، اشکنه سیب زمینی ، اشکینه گورجه فرنگی ، اشکینه رب ، اشکینه او قروت اشکینه کشک و .را نام برد.

طرز تهیه بعضی از غذاهای محلی بکاول

چینگلی :                                                           

نان فتیر را به قطعات ریز خرد می کنند و سپس مقداری روغن  داغ به آن می افزایند و سپس مخلوط می کنند آماده ی خوردن می شود و بسیار لذیذ است.

اشکینه گوجه فرنگی :

ابتدا پیاز ، سیب زمینی ، انواع ادویه جات را در روغن سرخ کرده ، سپس کوجه تازه و ترش محلی را به آن می افزایند تا خوب پخته شود در پایان تخم مرغ و قورمه نیز با آن مخلوط می کنند .

اشکنه ریواس :

ریواس  تازه یا خشک شده ، پیاز ، نخود ، قورمه و تخم مرغ را با مقداری آب می پزند .

بلغور شیر :

از این غذا بیشتر در فصل زمستان استفاده می کنند و برای تهیه ی آن بلغور شیر را که قبلا از گندم نیم کوب با شیر گوسفند در ست کرده اند  با مقداری آب وادویه مخلوط می کنند و عدس و قورمه به آن اضافه می کنند .                        ( حسن نمازی بکاولی)

زیباساز آیسان


داستان کوتاه آموزنده و جالب قربانی کردن

داستانهای جالب , داستان کوتاه , داستان

یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه ، کشاورز دامپزشک میاره .

دامپزشک میگه : ” اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید

گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه: بلند شو بلند شو” گاو هیچ حرکتی نمیکنه…

 داستانهای پادشاهان پیشگوی پادشاه حکایت پیشگویی برای پادشاه

روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه: ” بلند شو بلند شو رو پات بایست” باز گاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش

روز سوم دوباره گوسفند میره میگه: سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی ” گاو با هزار زور پا میشه

داستان آموزنده راز زندگی , داستان راز زندگی

صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه: ” گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم …گوسفند رو قربونی کنید…

نتیجه اخلاقی : خودتونو نخود هر آشی نکنید !


باورها

گویند روزی ی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من مال او هستم، نه دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است. 

                                                                                                       


زیباساز

مراسم چراغ و برات در روستای بکاول

چراغ برات آداب و رسومی است که برای آمرزش مردگان و زندگی زندگان هر سال به مدت سه  روز بعد از ظهر 10و11و12  ماه شعبان در روستای بکاول برگذار می شود.

در این سه عصر مردم بر سرخاکها رفته و برای اموات خیرات و طلب آمرزش و فاتحه می کنند.معمولاً هر کسی مقداری شیرینی ،خرما و نقل و شکلات و میوه  ، روغن جوشی ، گردو  ، سبزه و شمع بر روی قبر بستگان فوت شده ی  خود گذاشته و آنرا برای  آمرزش و فاتحه طلبیدن خیرات می کند. .ا

ین تشکیلات بر روی قبر تازه گذشته گسترده تر است بدین ترتیب که قالیچه ای روی قبر پهن کرده و بر روی آن انواع شیرینی و میوه و عکس متوفی و قرآن گذاشته و معمولاً  یک نفر قاری  مشغول تلاوت قرآن نیز می باشد.در این سه روز بازار کودکان گرم است.              حسن نمازی بکاولی

                                                                                              


| میلاد پربرکت یگانه منجی عالم بشریت مهدی صاحب امان   بر بکاولیهای عزیزمبارک باد .

 زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

 نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم
امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج):

مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.
شیعیان در دوران غیبت صغرى ایشان را «ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بیش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بیان شده است.

ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج):

وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند. (حسن نمازی بکاولی)


مدتها بود که می خواستم برم خدمت دکتر علی آقا حیدری فرزند شهید نعمت الله حیدری بکاولی ، برادر دکتر علی رضا حیدری بکاولی برسم و با ایشان از نزدیک گفتگویی داشته باشم

چندین بار رفتم ولی ایشان تشریف نداشتند تا اینکه با الا خره روز دوشنبه ساعت 5 بعد از ظهر به مطبشان رفتم

منشی ایشان گفتند ساعت شش و نیم آقای دکتر تشریف میارن ، برگشتم و تا ساعت مقرر در خیابانهای تربت حیدریه خودم را سرگرم کردم باور کنید مگه ساعت شش و نیم می شد.

خلاصه ساعت شش و چهل و پنج دقیقه به مطبشان  رسیدم ، مطب بسیار زیبایی داشت و  خیلی زیبا تزیین شده بود و بسیار مرتب بود چند مریض در نوبت بودند ،

از منشی پرسیدم اقای دکتر اومدن ، گفتند بله تشریف آوردن دارن مریض می بینند مدتی نشستم تا مریض را ویزیت کردند.

رفتم داخل لبخند ملیحی به لب داشتند و با چهره ای خندان مرا پذیرفتد به گرمی حال و احوال کردیم ، کنارشان نشستم و ضمن اینکه با هم حرف می زدیم اتاق را ور انداز کردم اینجا هم بسیار عالی بود معلوم بود دکتر بسیار خوش صلیقه اند یواشکی به هشون احسن گفتم

  بهشون گفتم دکتر عزیز اگه زحمت نیست و وقتتان کرفته نمی شود از گذشته ها برام بگین

بنا بر گفته های خودشان در 1357/2/27از پدر و مادری بکاولی در مشهد مقدس زاده شده ودر سال 61 پدرشان به درجه ی رفیع شهادت رسیدن ؛ یعنی ایشان چهار سالشان بوده که سایه ی پر مهر پدر از سرشان رخت بر بسته

آثار غم و اندوه را بر چهره شان مشاهده کردم و دلم گرفت و غمگین شدم اما به خودم نیاوردم .

ایشان تحت حمایت  مادری مهربان ، فداکار ، متدین و فاضله دوران کودکی را طی کردند و در سال63  به مدرسه ی ابتدایی شهید اشکذر وارد شدند و دوران ابتدایی را در این دبستان با موفقیت خیره کننده ای طی نمودند.

دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شاهد از سال 69تا 71 با موفقیت به پایان رساندند و از سال 72تا 75 را در دبیرستان شهید حکمت به پایان رساندند ( نکته قابل توجه اینکه دوران ابتدایی تا دبیرستان را در مدارسی طی نموده اند که مزین به نام مبارک شهدا بوده است)

در سال 1375 در کنکور قبول شدند و در دانشگاه  علوم پزشکی مشهد ادامه ی تحصیل دادند و موفق به اخذ دکترا شدند

در سال 86  موفق  ورود به مقطع تخصصی قلب شدند و  بورد تخصصی قلب را اخذ نمودند ( آفرین  به این دکتر جوان.)

ایشان با عشق و علاقه ای که به مناطق محروم  ، مخصوصا تربت حیدریه داشتند از سال 91 به این شهرستان آمدند و ضمن اینکه  در مطب شخصی کار می کنند ، رییس (سی سی یو )بیمارستان نهم دی تربت حیدریه نیز می باشند ،

اما ایشان خبری به من دادند که نمی دانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه مدت 17 روز  دیگر بیشتر در تربت نیستند و انشا الله منتقل مشهد می شوند .

نکته قابل توجه اینکه دکتر علاوه بر طبابت ذوق  هنری بسیار خوبی دارند و به هنر علاقه مند می باشند

و عکسهای بسار زیبایی از طبیعت بکاول و کامه گرفته  بودند که برایم ارسال نمودند که می بینید.

جالبتر اینکه همین امروز که پیششان هستم روز تولدشان می باشد که بنده این موضوع را به فال نیک می گیرم و از طرف همه ی بکاولیها به ایشان تبریک می گویم.                     (حسن نمازی بکاولی )

زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست

و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست

سالروز تولدت را با تقدیم یک سبد گل سرخ تبریک میگویم . .


حضرت ابوالفضل العباس نخستین فرزند از ازدواج حضرت امیر المؤمنین على(علیه السلام) و ام البنین بود ایشان در روز چهارم شعبان  سال 26 هجرى در مدینه چشم به جهان گشودند.

 ماجراى ازدواج على(علیه السلام) با ام البنین

قضیه ازدوادج مادر مکرمه اش ام البنین با حضرت على(علیه السلام) بدین گونه بود که پس از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) على(علیه السلام) برادرش عقیل که در علم نسب شناسى آگاهى کامل داشت و قبایل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود را به حضور طلبید و از وى خواست که براى آن حضرت همسرى شایسته و از قبیله اى که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند پیدا کند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشید باشند پس از مدتى عقیل زنى از طایفه بنى کلاب را به حضرت معرفى کرد که داراى آن ویژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. حضرت با وى ازدواج نمود و او نیز وظیفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود بلکه بیشتر از فرزندانش دوست مى داشت گویند وقتى وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان با شنیدن نام فاطمه به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلکه مرا خادم خود بنامید. و حضرت على(علیه السلام) ولى را ام البنین یعنى مادر پسران نامید و به این نام شهرت یافت.

 تولد حضرت عباس

حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى که به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

 با آن که این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى که وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود که عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا که ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.

 در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

 با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این کار فرمود این دست ها براى کمک و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.

 حضرت عباس در خانه على(علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش و در کنار امام حسین رشد کرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شک در شکل دادن به شخصیت فکرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(علیه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زینب(علیها السلام) هم حضور داشت امام به این کودک عزیز گفت به بگو یک عباس گفت یک فرمود بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت شرم دارم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.

 شجاعت و شهامت عباس

دلاورى هاى این نوجوان از زمان پدر بزرگوارش در جنگ هاى آن حضرت با مخالفین نمودار بود که برخى جلوه هایى از شجاعت این نوجوان را در جنگ صفین در تاریخ ثبت کرده اند. گویند: در یکى از روزهاى نبرد صفین نوجوانى از سپاه على(علیه السلام) بیرون امد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه هاى شجاعت، هیبت و قدرت هویدا بود از سپاه شام کسى جرأت نکرد به میدان بیاید معاویه یکى از مردان سپاه خود به نام ابى شقاء که دلاورى نام آور بود را گفت به جنگ این جوان برو وى گفت اى امیر شأن بالاتر از آن است که جنگ وى بروم بلکه من هفت پسر دارم و یکى از آنها را مى فرستم تا او را از پاى درآورد وى یکى از پسرانش را فرستاد که از پاى درآمد پسر بعدى اش را فرستاد که او هم به سرنوشت برادر قبل دچار شد تا این که هر هفت پسر در نبرد با او کشته شدند و در این هنگام پدر خود به میدان کارزار آمد و پس از رد و بدل شدن ضرباتى چند ابن شعثاء نیز بمانند فرزندانش به هلاکت رسید که این موجب تعجب حاضران شد حضرت على(علیه السلام) وى را فرا خواند و نقاب از چهره اش برداشت و پیشانى اش را بوسید و در این هنگام همگان دیدند که این نوچوان عباس بن على قمر بنى هاشم است.

 و همچنین نقل کرده اند در جنگ صفین هنگامى که سپاه معاویه بر آب مسلط بودند و سپاه اسلام در تشنگى به سر مى برد جمعى را در رکاب امام حسین(علیه السلام) فرستاد که شریعه فرات را از سپاه دشمن پس بگیرند که در این جمع که موفق به باز کردن راه آب براى سپاه اسلام شده بودند حضرت عباس نیز حضور داشت.

 پس از مرگ معاویه که حاکم مدینه مى خواست از امام حسین(علیه السلام) براى خلافت یزید بیعت بگیرد سى نفر از جوانان بنى هاشم به فرماندهى حضرت عباس با شمشیرهاى بیرون خانه و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر نیازى باشد مانع بروز هر حادثه اى شوند و اینان در تحت فرماندهى حضرت عباس قرار داشتند.

 فضائل عباس

حضرت امام سجاد درباره حضرت عباس مى فرماید: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکارى کرد و از جان خود گذشت چنان فداکارى کرد که دو دستش قلم شد خداوند نیز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان پرداز مى کند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسیار بزرگ دارد که همه شهیدان در قیامت به او غبطه مى خورد.

 چنانچه شاعر نیز در این باب مى گوید:

چون اقتدا به جعفر طیار کرده ایم    برد از ماست با پرِ جان در فضاى دوست

در پیروى زخط علمدار کربلاست    دوستى که داده ایم به راه رضاى درست

 امام صادق نیز در ستایش از حضرت عباس مى فرماید:

عموى ما عباس داراى بصیرة نافذ و ایمانى استوار بود همراه امام حسین جهاد کرد و آزمایش خوبى داد و به شهادت رسید.

 علم عباس

وى تنها به عنوان یک قهرمان نامدار و دلاور مطرح نبود بلکه فضائل علمى، تقوایى او و دانش رفیع را از خردسالى از سرچمشه علوم الهى به دست آورده بود چنانچه برخى روایات اشاره به این نکته دارند که وى از زمان کودکى شروع به تغذیه علمى نموده است.

مقام فقهى او بسیار بالا بوده است و در نزد راویان مورد وثوق و اعتماد بوده است و از جهت پارسایى در درجه بالا قرار داشت چنانچه برخى از رجالیون درباره ایشان گفته اند: عباس از فقیهان و دین شناسان اولاد ائمه بود، عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود و دیگران نیز وى را این گونه تعریف نموده اند که عباس از بزرگان و فاضلان فقهاى اهل بیت بود بلکه وى عالم استاد ندیده بود.

 حضرت عباس و امام حسین(علیهم السلام)

حضرت عباس همان جایگاه را نسبت به امام حسین(علیه السلام) داشت که حضرت على نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)داشت ایشان پشتوانه و تکیه گاهى براى امام حسین بودند چنانچه امیر المؤمنین چنین جایگاهى را نسبت به پیامبر داشت.

 عباس همان طور که على(علیه السلام) همیان نان و خرما به دوش مى گرفت و براى مستمندان مى برد او نیز به اتفاق برادرش حسین(علیه السلام) بسیارى از گرسنگان مدینه را سیر مى کرد عباس همچنانکه على که باب حوائج دربار پیامبر بود و هر کس رو به ساحت ایشان مى کرد اول على(علیه السلام) را مى خواند وى نیز باب حوائج آستان امام حسین بود و هر کس براى رفع حوائج به دربار حسین مى شتافت عباس را مى خواند.

 عباس مانند پدر که در بستر پیغمبر خوابید و فداکارى کرد در روز عاشورا براى اطفال و آوردن آب فداکارى کرد.

 القاب حضرت عباس

براى ایشان 16 لقب شمرده اند که هر کدام جلوه اى از فضائل، کرامات و عظمت وى را نشان مى دهد و ما برخى از آنها را برمى شمریم.

 1 ـ عباس: چون مثل شیر حمله مى کرد دلیر بود ترس در دل دشمن مى ریخت و فریادهاى حماسى اش لرزه بر اندام حریفان مى افکند.

 2 ـ ابوالفضل: نام پسرش فضل بود و هم این که وى پدر فضیلت و خوبى ها بود و فضل و نیکى زاده او و مولود سرشت پاکش بود.

 3 ـ ابوالقربه: (پدر مشک) به خاطر مشک آبى که بر دوش مى گرفت و از کودکى میان بنى هاشم سقایى مى کرد.

 4 ـ سقا: به خاطر این که آب آور تشنگان بخصوص در سفر کربلا بود.

 5 ـ قمر بنى هاشم: وى در میان بنى هاشم زیباترین و جذاب ترین چهره را داشت و چنین ماه درخشان در شب تار مى درخشید.

 6 ـ باب الحوائج: آستان رفیعش قبله حاجات و توسل به آن حضرت بر آورند و نیاز دردمندان است.

 کربلا  کعبه ی  عشق است  و  من  اندر  احرام      شد  در  این کعبه ی  عشاف دو تا تقصیرم

  دست  من خورد  به آبی که   نصیب تو  نشد          چشم  من دید در آن  آب روان  تصویرم

   اید  این  دیده  و  این   دست   دهم    قربانی          تا  که  تکمیل  شود حج من و تقصیرم

                                                                  حسن نمازی بکاولی



ا

 

 

زیباساز

زیباساز

    این عکس باغ حسینعلی پشت باغای پیی(روز جمعه  ساعت 3 بعد از ظهر                 55/2/17

اسم این خانم مهربان و بی آلایش و خندان عذرا وزیری  است

خانم محمد اسدی  (محمد عزیزالله) پدر و مادرش و اکثر فامیلا و قوم و خو یشاش  در  روستای همجوار کامه علیا ساکن می باشند .

خودش هم دوران کودکی و نوجوانی را در کامه گذرانده است و قسمتش این بوده که به روستای بکاول بیاید و با محمد اسدی ازدواج کند و الان مدتهاست که در همین روستا زندگی می کند و فرزندانش نیز همه بزرگ و عروس و داماد شده اند و در مشهد و. می باشند و گاهگاهی هم به پدر و مادر سر می زنند .

از توخورده بر می گشتم که دیدم دارد می رود به علف ، با هاش حال و احوال کردم و حال همسرش رو پرسیدم گفت سخت مریض است و سکته کرده

ناراحت شدم و تصمیم گرفتم که به دیدارش برم و حالش را بپرسم


جمعه 95/2/24 ساعت 11

بنابر قراری که با خودم گذاشته بودم ساعت یازده از خانه آمدم بیرون ابتدا در سر خاکا برای کلیه ی اموات فاتحه ای خواندم سپس رفتم پشت در ب خانه ی اقای محمد اسدی در زدم کسی در ب را باز نکرد ، گفتم شاید در خانه نیستن از پشت بام خانه صدازدم آقای اسدی در خانه بود اما تنها  ؛ به سختی در را باز کرد

باهاش حال و احوال کردم ، باور کنید بسیار خوشحال شد ، ماشا الله ؛ حالش بد نبود آن تصوری که من نسبت به او داشتم که فکر می کردم نمی تواند راه برود آنجوری نبود حالش خوب بود فقط از ناحیه ی دست راست  در رنج بود .

خانمش در خانه نبود گفت : رفته به کلاته خوجه علی آب بگیرد و علف بیاورد.

هرچه اصرار کرد که برویم در خانه بشینیم نپذیرفتم همان بیرون هوای خوبی داشت مخصوصا که از پشت

بام خانه اش بر کلیه ی روستا مسلط بودیم و هر نوع رفت و آمدی را زیر نظر داشتیم مناظر زیبایی دیده می شد و چشم اندازهای جالبی داشت .

مدتی با هم صحبت کردیم بسیار در دل کرد از گذشته ها صحبت کرد کلا دل پر دردی داشت و و خیلی

از دنیا و بی وفاییهایش شکایت کرد و  می نالید از دست زمانه

سی سال از بهترین سالهای عمرش را چوپانی کرده بود و به گفته ی خودش آب زیر پونه خورده بود از

خاطراتش از کوهها ، تپه ها ، دشت و صحرا و تلاشهایی که در این مدت برای معاش زندگی انجام داده بود گفت .

خداییش نباید یک قانونی باشد که لا اقل افرادی که در روستاها زندگی می کنند و شغل دولتی ندارند باز

نشسته شوند و در پایان عمر از زندگی لذت ببرند چقر خوب است که دولت به فکر این گونه افراد باشد که

در واقع حق شان هم می باشد .

از روزگاران جوانی و زحماتی که کشیده بود و همه را بیهوده می پنداشت گفت .یادش به خیر که چه

زحماتی کشیدم

به گفته ی خودش که گفت : (نگاه کو ازم لو جوی تا بمی بالا چار پنج طبقه خنه طیار کردم همه رم خدی

سنگ جوونای حالا نون مفت مخرن دوتا سنگ نمتنن دبالا هم بگذرن)

بدم نمی گفت خداییش دقت کردم دیدم از لب جوی آب تا سر تپه خانه های سنگی درست کرده تا بالای

تپه که یک دستگاه خانه ی آجری جهت نشستن ساخته است .

دنیا همینه من و شما هم از این قاعده مستثنی نیستم پس بیایید با هم مهربان باشیم و باهم بخندیم

حتما تصمیم بگیرید هر وقت به روستا رفتید از اینجور افراد که سرمایه های روستا می باشند سرس بزنید

و صله رحم به جا آورید .      

                                                                                         (  حسن نمازی بکاولی)


داستانها کوتاه وپرمعنا

یعقوب لیث صفاری
شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ،
غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید.
پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .
اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛
در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا :
یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛
سلطان گفت : چه میگویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟

آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و قرار میدهد .
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
مرد گفت: شاید رفته باشد .
شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت :
هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .

شب بعد ؛
باز همان م به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .

یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛
دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت .
پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛
پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،

آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام .
صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟
شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛

سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم ؛
پس گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری ؛ مانع اجرای عدالت نشود ؛
چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛
پس سجده شکر گذاشتم .
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛
با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .
اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.

گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.


روزجمعه  95/2/16حدودا ساعت دوازده ظهر  با توجه به قولی که به خانواده ام داده بودم که در یک فرصت مناسب آنها را به سَر چِلا ( بلندترین قله کوه بکاول) ببرم بالاخره فرصت را غنیمت شمردم و سور و ساط را چیدم و عزم را جزم کردیم و به راه افتادیم که

رفتم به باغ سر او (سر اب) که باطریهایم را پر آب کنم و بروم

دیدم زیر درخت جوز (گردو) کهنسال باغ سر او  یک زوج بسیار خوشبخت مثل دو تا کبوتر کنار هم نشسته اند و از زیباییهای خدادادی طبیعت لذت می برند .

فکر می کنید این زوج خوشبخت کی بودند . درست حدس زدید ایشان خانعلی خندان بکاولی فرزند مرحوم حاج حسینعلی خندان بکاولی بودند .

 (روح این مرحوم   حاج حسینعلی خندان و همسرش  و یوسفعلی یوسفزاده و همسرش شاد و بد نیست نثار روح ایشان و اموات خودتان   فاتحه ای بخوانید. )

برگردیم به اصل ماجرا :

اینکه گفتم خانواده ی خوشبخت  اینه که جناب خانعلی خودش مردی با وقار ، متین  و خوش برخورد و همسرشان نیز بسیار باادب ، محجبه ، مهربان و بامعرفت هستند و از زمانیکه ایشان را می شناسم مطمئنم که حتی یک کلمه حرف زشت  کسی از ایشان نشنیده باشه ایشان الگوی کامل یک زن مسلمان می باشند.و خوشحالم که با این بانوی عزیز نسبت فامیلی نیز دارم .

این زوج خوشبخت   فرزندانی نیز تحویل جامعه داده اند که بسیار با معرفت  و با علم و دانش می باشند ولی چون اطلاعاتم در مورد فرزندانشان کم است به همین بسنده می کنم و در آینده و کسب اطلاعات  ، فرزندانشان را نیز بیشتر معرفی خواهم نمود،

بازم اینکه گفتم خانواده خوشبخت و خوب اینه که  ، همان طور که می دانید در روستاها در گذشته ها اختلافات فامیلی اجتناب ناپذیر بود و گاهگاهی بین فامیلهای مختلف جنجالهای زود گذر به پا می شد ولی هیچگاه من که ندیدم این خانواده حرف ناشایستی به کسی بگویند  و همیشه جانب احتیاط را رعایت می کردند .

خلاصه : وقتی آقای خندان را زیر درخت گردو دیدم با چهره ای خندان با هم روبوسی و چاق سلامتی کردیم و  از اون صحنه ی زیبا که آنقدر با محبت  و مهربانانه کنار هم نشسته بودند خیلی خوشم اومد و ازشون اجازه گرفتم که یک عکس بگیرم و تو سایتم بزارم که آقای خندان هم پذیرفت و به خاطر این محبت ازشون سپاسگزارم .

البته یکی از پسراشون با خانمش اومد و با هم احوالپرسی کردم که دقیقا مثل والدینشون با محبت بودند اما روم نشد که از زندگیشون مطالبی بپرسم  و اطلاعات جامعی به دست آورم تو راه که از کوه می رفتم بالا با خودم فکر کردم که در برگشت مجددا می رم و اگه اجازه بدن یک عکس دسته جمعی می گیرم و اطلاعات بیشتری از کار و بارشان می پرسم اما خجالت کشیدم ( امان از خجالتی بودن ) البته وقتی بر گشتم دیدم اونا نیستن و رفتن  خیلی دلم گرفت.

خانواده محترم خندان عزیز هرکحا هستید در پناه خدا موفق و موید و تندرست باشیداگه دوست داشتید اطلاعاتی از محل کار و ادرس و شماره تلفن محل کارتون رو به ایمیلم بفرستین تا منتشر کنم

متشکرم           (حسن نمازی بکاولی)


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com




روز پدر 1395

تقدیم به تمام پدران مهربونی که در برابر
-تقاضاهای جورواجور فرزندانشان
-ندارم به لبخند حزینشان طعنه زد
-نمی توانم در نگاه غمگینشان خیمه زد
-اما، نمیتوانم هرگز بر لبشان نقش نبست .

پدر جان ، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و بر دستانت بوسه میزنم.

 

*****************

تاریخ روز پدر 1395

- روز  پنجشنبه 2 اردیبهشت (13 رجب ) مصادف با ولادت امام علی علیه السلام و روز پدر


روز پدر روزی است برای بزرگداشت پدرها. در بسیاری کشورها روز پدر، سومین یکشنبهٔ ماه ژوئن در نظر گرفته شده‌است. در ایران پیش از انقلاب، روز 24 اسفند زادروز رضا شاه بر پایهٔ گاهشمار ایرانی روز پدر نامیده می‌شد اما پس از انقلاب اسلامی این روز به زادروز حضرت علی بن ابی‌طالب (ع) تغییر یافت.

 




 

به مناسبت ولادت حضرت علی (ع)

علی ،گره گشاترین مرد عالم

-آفتاب، روز را از لبخند دیوار کعبه آغاز می کند و ماه، از پیشانی تو نورانی می شود.
-زمان، از حرکت می ایستد، تا تاریخ، از اولین نفس های تو آغاز شود.
-هوا، با نفس های تو جریان می گیرد. آسمان، از همیشه به زمین نزدیک تر می شود. جاهلیت حجاز را موریانه ها، آرام آرام می جوند تا تاریخ، به روزهای آفتابی با تو برسد. ضلالت در پیش پای تو تمام و زندگی روشن، با اولین پلک زدن تو آغاز می شود.


- زمین، نفس کشیدن را از تو آغاز می کند. عشق، با تو قدم به خاک می گذارد تا عدالت را با تمام وجود معنا کند.مناره ها، به یمن آمدنت، یکی یکی از خاک سر بلند خواهند کرد تا سال های سال بعد از تو، منادی نامت شوند.


- با آمدنت، پرنده ها آسمان را می بینند و ماه، شب های طولانی، بیدار می ماند، تا برای خواب های کودکی ات، عاشقانه لالایی بخواند. با اعجاز می آیی تا پیام آور روزهای روشن باشی.


- نیامده، به مهمانی خداوند می روی؛ در خانه خدا به دیدار زمین می آیی. تو از تمام پدرانی که می شناسم، مهربان تری؛ این را خشت خشت خانه ات قسم خواهند خورد.


- من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی. لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم. با نام تو، تمام گره های افتاده در زندگی مان را باز کردیم. تو آمدی تا خورشید را مهمان کوچه های شب زده بشریت کنی.


-تو آمدی تا راه های جهان به دوزخ ختم نشوند.
- از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را

- تو آمدی تا بار امانت صدوبیست وچهار هزار پیامبر را غریبانه، در کوچه های دلتنگ کوفه به دوش بکشی و ما را به سرمنزل نجات برسانی.تو آمدی که بزرگ ترین گره گشا باشی. تو آن بزرگی که نامش، ذکر روزهای زلال کودکی مان است.

 

علی ،اقیانوس عدل
- آمدی و کعبه، لحظه های رسیدنت را در آغوش معطرش تجربه کرد. آمدی و آفتاب در تلألو چشمانت قد کشید.
- تو نخستین بشارت خداوندی پس از پیامبر؛ ادامه دهنده جاده ای که او در طول سال هایی پر مشقت، به سمت یگانه پرستی گشوده بود.زمزمه های تنهایی ات را نخلستان های کوفه به شهادت می آیند.اجاق همیشه روشن عدالتت، تا جهان باقی است، دل های آزاده بشریت را گرم خواهد کرد.


- نگاهت، تصویر مردانگی و راستی است و کلامت زندگی.
- قدم هایت، چشمان خاک را روشن می کند.
- من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی.لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم.


- غدیر، دریایی است خروشان که از قطره قطره اش، اقیانوسی از عدل و مهربانی زاده می شود.
- نهج البلاغه ات را که می گشایم، بارانی از معرفت، سر و روی جانم را شست وشو می دهد.کمر راست می کنم و غبار هر چه جهل را از خاطرم می زدایم. رها می شوم از میله های سرد زمستان و بهار تار و پودم را در خویش می گیرد. ای عدالت گستر جاویدان !
- از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را.

 - از تو می گویم ای نخستین ایمان آورنده! «لیلة المبیت»، آوازه شجاعتت را از خاطر نخواهد برد و تاریخ عرب، روایت پهلوانی ات را. آمدی و ندای مهرورزی ات، جهان خاموشمان را به تغزل فرا خواند.

 

هم اکنون بلند شو هرکجا که هستی به مولا علی اقتدا کن و بر دستان و گونه های پدر بوسه بزن تا دنیا و آخرتت را آباد سازی           حسن نمازی بکاولی



روز مادر 1395

مادر عزیزم ،وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.

 

تاریخ روز مادر (تاریخ روز زن)

11 فروردین ( بیستم جمادی الثانی ) ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر ( روز زن ) بر تمامی مادران عزیز بکاولی  مبارک باد.

 

بیستم جمادی الثانی هر سال، روزی پر از خاطره و معنویت است؛ خاطراتی شیرین از مادران مهربان،فرزندان با محبت و همسران با وفا ؛ این روز به یُمن ِ زاد روز بانوی نمونه اسلام، فاطمه زهرا ( سلام الله علیها) ، روز مادر نام گرفته است ؛ بانویی که گل سرسبد تمام بانوان عالم است؛ تنها زنی که پدرش معصوم ، شوهرش معصوم و خودش نیز معصوم بوده و پیامبر گرامی اسلام (ص) به او لقب " اُم ابیها "  داده است،یعنی زنی که برای پدرش همچون مادر بود.


زندگی و سیره ی حضرت زهرا( س) به قدری آموزنده و جذاب است که هر زن آزاده ای در جهان او را چونان قدیسه ای تحسین می کند؛ زنی که تولدش از دامن خدیجه کبری ، همسر پیامبر گرامی اسلام (ص) و در کانون نخستین خانواده اسلامی با نغمه های آسمانی و تسبیح قدسیان همراه شد و شب میلادش را عرشیان به بانگ تکبیر و تسبیح جشن گرفتند و خداوند لقب کوثر به او عطا کرد؛ زیرا وی سرچشمه ی تمام خوبی های جهان است.


روز زن و روز مادر نام گرفت؛"اگر روزی باید روز زن یا روز مادر باشد،چه روزی والاتر و افتخارآمیزتر از روز ولادت با سعادت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست؛زنی که افتخار خاندان وحی است و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشد."

امروز  روز مادر است! روز زن
 مادر! چه کلمه سهل و ممتنعی. چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی! جالب است که زبانهای مختلف برای مفهوم مادر کلماتی در همین حدود دارند. مادر - مامان - مام - ام و. برای گفتن آن لب حالت خاصی می گیرد! اوج احساس و عاطفه! اوج دوستی و محبت.


خدای من! مادر، اسطوره ای مقدس است در زندگی انسان. بزرگ و بلند. شاید نیمی از انسانها مادر شوند اما بازهم مادر بودن و مادری کردن مفهومی مقدس است.

 

از لحاظ جامعه شناسی، مادر نوعی نقش اجتماعی است. نقشی که معلوم نیست اکتسابی است یا ذاتی! فرزند بودن و دختر بودن نوعی نقش اجتماعی است با کارکردها و وظایف اجتماعی خاص خود که ذاتی است و هیچ کس نقشی در آن ندارد. اما شغل هر فرد، نقش اکتسابی اوست.


در این میان معلوم نیست مادر بودن نقش ذاتی است یا اکتسابی. شاید اکتسابی بودنش بچربد، اما شرایط اجتماعی و فیزیولوژیکی هر زنی را به مادر بودن و هر مردی را به پدر بودن می کشاند. نمی دانم به هرحال مادر و مادری به نظر من در حیطه تحلیل های جامعه شناختی نمی گنجد. نمی توانیم آن را تنها به عنوان یک فرد با نقشی خاص در نظر بگیریم.

 

مادر و فرزند رابطه ای متقابل و حیاتی دارند که بدون آن قوام جامعه شک برانگیز است! تجربه نیز نشان داده اقداماتی در مسیر کمونیستی کردن جوامع و دور کردن آنان از خانواده و زندگی خانوادگی، و به سر کار بردن مادران تبعات و نتایج غیر قابل باور و نامطلوبی به دنبال دارد. کیبوتص ها در اسرائیل و شوروی و. که در همین راستا آغاز به کار کردند، همگی طعم شکست را چشیدند.


لذا ما نیز مانند اکثر فرهنگ های دنیا مادر را می ستاییم و او را پاس می داریم. با اینکه در تمام جهان روز دیگری به این عنوان یعنی روز مادرشناخته میشود و گرامی داشته میشود. اما ما ایرانیان و شیعیان به احترام مادری بزرگ و مقدس که البته کمتر میشاسیمش و فقط از درد سینه او مطلعیم نه افکار و عقاید و رفتارش! روز ولادت او راگرامی می داریم، روز ولادت دختر نبی اکرم و همسرعلی مرتضی، مادر حسنین و زینب کبرا، حضرت فاطمه زهرا (س) .

عزیزان و جوانان ،خواهران و برادران دوست داشتنی روستای بکاول به همه ی شما صمیمانه توصیه می کنم که قدر پدر و مادرهایتان را بدانید.  و هر کز به آنها بی احترامی نکنید                                                                                                                                                                                 

همین امروز بروید و بر دستان     مادرتان    بوسه ای عاشقانه بزنید.                     

                                                                                            (حسن نمازی بکاولی )

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_


با گذشت چندین سال از آن دوران هنوز نیز خاطرات شیرین و فراموش نشدنی از شنیدن قصه های مادر بزرگ در شب یلدا ، پریدن از روی آتش در چهارشنبه سوری و چیدن سفره ی هفت سین و شروع دید و بازدید ها در عید باستانی نوروز را درذهن خویش داریم .

هنوز هم اینگونه مناسبت ها برایمان جذاب هستند ولی هر سالی که از عمرمان سپری می شود به علت ماشینی شدن زندگی و مهمتر از همه جایگزین شدن بعضی فرهنگ ها و آداب و رسوم غیر خودی و تقلیدی از بیگانگان مشکلات عدیده ی زندگیها  ، کم شدن محبتها  از شدت آن حال وهوا و شور و شوق وصف ناپذیر دوران کودکی و نوجوانی در این مناسبت ها هم کاسته می شود.

از سویی معصومیت کودکانه به عنوان مهمترین عامل در ایجاد شور و شوق به مناسبت فرا رسیدن اینگونه مناسبت ها در میان کودکان و نوجوانان است چرا که کودکان در دنیای ساده و به دور از هرگونه دو رنگی و ریا روزگار سپری می کنند و به این مراسم ها و مناسبت ها فقط از جنبه ی عاطفی آن می نگرند.

این مراسم ها به مرور به عنوان قسمت جدانشدنی از زندگی اجتماعی بشر در آمده اند و برای او از ارزش معنوی بسیار زیادی برخوردار هستند.

 در تقویم سرزمین باستانی ایران به لحاظ پیشینه ی غنی مذهبی و تاریخی آن از قرن ها قبل آداب و رسوم ، آیین ها و مراسم هایی گنجانده شده اند که همه ساله به شکل با شکوه توسط ساکنان این دیار با برپایی مراسم ها و مجالس گوناگون برگزار می شوند

چنین مراسم هایی به عنوان یکی از روزهای ماندگار در زندگی مردم کارکردهای گوناگونی دارند و همواره به شکل خاطرات شیرین در دفتر زندگی مردم این سرزمین ثبت می شوند.

آیین ها و سنن ویژه ی عید نوروز که تا سال های نه چندان دور صفا بخش زندگی و تقویت کننده ی عواطف انسانی مردم دیار کهن و افسانه ای روستای بکاول در همهمه ی ماشینی و پیچیده شدن زندگی سال به سال کم رنگ تر می شوند.

مردمان خونگرم روستای بکاول از دیرباز با برگزاری آیین های ویژه ای که ریشه در افکار پسندیده آنان دارد ، عید باستانی نوروز را گرامی می دارند.

هنوز یادم نمی رود که پس از گردش سال نو اولین کسی بودم که به خانه ی عمو محمد و دایی کربلایی ایوبم می رفتم و آنها با دادن چند عدد گردو و تخم مرغ به عنوان عیدی سال نو را به من تبریک می گفتند

چقدر لذت بخش بود  ادامه دارد








,[categoriy]

آکاایران: بدن بعد از مرگ چگونه خواهد شد؟

آکاایران: در حالی که بسیاری از ما دوست نداریم بدانیم برای بدن ما پس از مرگ چه اتفاق می افتداما دانشمندان پزشکی قانونی و محققان این موضوع را بسیار جذاب می دانند به طوری که آنها جزئیات این روند طبیعی را بادقت ثبت کرده اند.

به گزارش آکاایران: معمولا مرگ با توقف عملکرد قلب شروع می شود زمانی که این عضو حیاتی می میرد تنفس فرد به زودی متوقف می شود و عملکرد مغز شما به دلیل کمبود خون و اکسیژن از کار می افتد.

با این حال، حقیقت امر این است که همه اعضای بدن شما به طور ناگهانی پس از مرگ نمی میرند بلکه قسمت های مختلف بدنتان درزمان های متفاوتی می میرند و زمان مرگ دیگر اعضای بدن شما به شرایط جسمانی شما هم وابسته است.

آنچه مسلم است این است که پس ازتوقف قلب ، جریان خون شما به طور کامل قطع می شود و بدن شما به رنگ بنفش و صورتی در می آید و بدن شروع به سرد شدن می کند . ساعت به ساعت پس از مرگ درجه حرارت بدن شما 1.5 درجه فارنهایت کاهش می یابد تا زمانی که دمای بدنتان به دمای محیط برسد.در این زمان به بدن نعش” گفته می شود. پس از دو تا شش ساعت پس از مرگ بدن کاملا سرد و سفت می شود. همان زمان با سرد شدن و قطع جریان خون، سلول های بدن اکسیژن خود را از دست می دهند وکم کم همه ی سلول ها می میرند.

دانشمندان امروزه معتقدند سلول های مغز بلافاصله پس از مرگ متلاشی نمی شوند بلکه ساعت ها پس از مرگ طول می کشد تا نرون های مغز از بین رفته و در نهایت مغز به طور کامل بمیرد.

فرآیند نابودی جسد مرحله به مرحله پیش می رود و زمانی که سلول های بدن می میرند سلول ها آنزیم های خود را آزاد می کنند که باعث می شود باکتری ها و قارچ ها جذب بدن شوند و شروع به تجزیه گوشت و اندام های نرم بدن کنند.

پس از تجزیه بخش های نرم بدن نوبت به تجزیه اسکلت استخوانی بدن می رسد که سال های بسیاری طول می کشد تا تجزیه شود و به طور حدودی پس از 50 سال پس از مرگ استخوان ها نیز ناپدید می شوند.

مو و ناخن

افسانه ای در بسیاری از مردم کشورهای دنیا رایج است که مو و ناخن پس از مرگ به رشد خود ادامه می دهند در حالی که این درست نیست این موضوع در اغلب مردم باعث ترس بسیاری شده است. در واقع حقیقت آن است که با قطع جریان خون، پوست رطوبت خود را از دست می دهد. این کمبود رطوبت باعث می شود پوست شروع به چروکیده شدن کند در مورد مو و ناخن نیز همین مورد صادق است وفولیکول های مو و سلول های ناخن همینطور از بین می روند .

عضلات حرکتی

بافت های عضلانی بدن پس از مدت کوتاهی پس از مرگ هنوز زنده هستند عضلات که جزیی از بافت های بدن هستند در زمانی که می میرند باعث ایجاد عکس العمل های ناگهانی در آن عضله می شوند . بسیاری از پزشکان و پرستاران گزارش کرده اند رفلکس هایی مانند پریدن عضلات چشم و اسپاسم ماهیچه ها از بدن فرد مرده دیده اند بنابر تحقیقات این واکنش ها تا 12 ساعت پس از اینکه یک جسم می میرد ادامه دارد.

ادارر و مدفوع پس از مرگ

به دلیل آنکه عضلات پس از مرگ و بخشی از مغز که کنترل عضلات را به عهده دارد از کار می افتند به همین دلیل کنترل ادار ومدفوع نیز دیگر به دست مغز نیست وبه همین دلیل در برخی از اجساد پس از مرگ ادرار و مدفوع دیده می شود پس از مرگ حتی به دلیل از کار افتادن عضلات روده ممکن است گازهای روده نیز از بدن خارج شود.

سلول های پوست

با توجه به زمان های متفاوت مرگ اعضای بدن، سلول های پوست مدت طولانی تری پس از مرگ زنده می مانند زنده ماندن پوست به محیط مرگ نیز وابسته است زیرا سلول های پوست از راه اسمز می توانند مواد محیط را جذب کنند اما در حالت عادی روزها طول می کشد تا پوست از بین برود.

مرده حرف می زند

گاهی اوقات صداهایی ترسناک از بدن مرده ها شنیده می شود. بسیاری از پرستاران و مسئولین بیمارستان ها و آسایشگاه ها گزارش کرده اند که پس از مرگ یک فرد ناله،صدای تنفس و حتی حرف هایی را از مرده شنیده اند و در برخی موارد پرستاران به پزشکان اعلام کرده اند که فرد دوباره نفس می کشد اما حقیقت این است که عضلات تارهای صوتی بدن پس از مرگ سفت می شوند به همین دلیل این صداها از جسد شنیده می شود.

تولد در تابوت

اتفاقی بسیار ترسناک نیز ممکن است در موارد بسیار نادری رخ دهد و آن تولد از بدن یک انسان مرده است. در دو دهه گذشته دو مورد عجیب و غریب از زایمان پس مرگ ثبت شده است که در حقیقت جزییات آن این است که جنین مرده به دلیل فشار گازهای شکمی بدن مرده و به دلیل از کار افتادن عضلات از بدن مرده خارج شده است که اولین بار پزشکان آلمانی با این موضوع برخورد داشتند.

اولین بار در سال 2005 در هامبورگ جسد یک معتاد 34 ساله را که در ماه هشتم بارداری بود در آپارتمان پیدا کردند که سر جنین تا حدی بیرون زده بود پس از کالبد شکافی مشخص شد هیچ نشانه ای از خشونت های خارجی قبل از مرگ ویا هیچ نشانه ای از زایمان یا سقط اختیاری وجود نداشته است هر چند که این یک تولد موجود زنده نبوده است.

در سال 2007 مورد دیگری نیز گزارش داده شد که یک زن 23 ساله هندی که بیش از هشت ماه از بارداری او گذشته بود خود را حلق آویزکرده بود و بدن نوزاد زنده او بر روی زمین افتاده بود و هنوز بند ناف نوزاد به بدن مادر متصل بود که دانشمندان به این موضوع اکستروژن جنین پس از مرگ” می گویند.




نزدیکیهای غروب روز جمعه     

رفتم سر خاکا برا اموات فاتحه بخوانم ، دیدم عبدالرضا و میرزا آتش روشن کرده اند و گداجوش را هم کنار آتش گذاشته اند و در حالیکه در دو طرف آتش لم داده ا ند  گل می گن و گل می شنوند .

منتظر آمدن گله بودند

میرزا بسیار ناراحت بود و می گفت دیروز دم روز روشن چپونا گسفندمر(گوسفندم را ) به گرگ داده اند

می گفت صبح که به خانه  فندا رفته ام دیدم که یکی از میشها نیست و بره اش قرقر میکند فهمیدم که مادرش نیست .

دنبالش گشتم و جاهایی را که روز قبل در کلاته ی عموحسن  و کلاته پاکدار گله را به چرا برده بودند جستجو کردم نهایتا بعد از چندین ساعت استخوانهای به جا مانده اش را که گرگ به جا گذاشته بود پیدا کردم .

خداییش خیلی سخت بود چون قیمت میشش را که اقا گرگ مهربون خورده بود حدود هشت صد هزار تومان تخمین می زد .

او همچنین می گفت گرگ یکگیه (تنهاست ) تا حالا دو سه گسفند از کامه و بکاول خورده است .

با او همدردی کردم و دلداریش دادم و گفتم گرگ هم روزیش را از گوسفندها به دست می آورد نباید خیلی ناراحت باشید اما او راضی نشد البته حق هم با او بود.    (حسن نمازی بکاولی)






معجون آرامش


روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!


گفت:معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.

گفتند:.

آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید

گفت:آری جزئ نخست اعتماد بر خدای است ،عزوجل،دوم آنچه مقدر است بودنی است،سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.چهارم اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.        حسن نمازی بکاولی


دکتر ملک حسین دلاور (کاندیدای دوره دهم مجلس شورای اسلامی) از روستای فرهیخته گان بکاول


هم ولایتیهای عزیز و ارجمند روستای بکاول

با سلام و عرض ادب   حال که خداوند متعال یاری نموده و و روستازاده ای دانشمند جسارت و شجاعت به خرج داده و  همچون فامیلش که دلاور است یقینا خودش نیز دلاور ، مدیر و مدبر هست و خواهد بود  و برای تصدی پست نمایندگی مجلس شورا ی اسلامی شهرستانهای تربت حیدریه ؛ مه ولات و زاوه با

شعار آمید ، تلاش ، توکل پا در رکاب گذاشته تا شاید بتواند گامی مثبت در جهت پیشرفت شهرستان در تمامی زمینه های علمی ، اقتصادی ، فرهنگی و .بردارد .

بر همه ی ما و شما لازم و موم است که با تمام توان و انرژی در جهت تحقق اهداف او و پیروزی در این انتخابات که میدان مبارزه ای بس عظیم و طاقت فرساست وی را یاری دهیم تا افتخاری دیگر و برگ زرینی برای این روستای کوچک به ارمغان آورد  .

زندگی دکتر دلاور :

دکتر ملک حسین دلاور روستازاده ای دانشمند و سخت کوشا ودرد اشنا با اقشار متوسط جامعه در روستای بکاول همجوار با روستای کامه از بخش مرکزی تربت حیدریه پا به عرصه ی وجود گذاشت .

با تلاش و پشتکار وصف ناپذیر مدارج عالی را طی نمود و باعث افتخار من و شما شد.

سوابق تحصیلی و اجرایی

دکترای کشاورزی از دانشگاه فردوسی مشهد ، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی ، پیام نور و دانشگاه جامع علمی و کاربردی ،

تسلط به زبان انگلیسی و دارای مدرک مدیریت DBA.MBA

ارائه چندین مقاله علمی و پژوهشی و ISLدر داخل و خارج کشور

مشاور و مدرس کمیته امداد امام خمینی

مشاور و مدرس اتحادیه کشاورزان و دامداران

مشاور سازمان و ادارات جهاد کشاورزی

سخنران چندین همایش علمی

مدیر عامل شرکت کشت و صنعت فدک قدر خراسان

انجام ده ها طرح علمی پژوهشی در زمینه کشاورزی و دامپروری

مشاوره چند کارخانه تولیدی در سطح استان  ده ها طرح دیگر در سطح استان

وی اهداف و برنامه های بسیار جالب و مدرنی در زمینه های کشاورزی ، بخش صنعت ، معدن و اشتغال ، و در زمینه ی رفاهی و اقتصادی همشهریان عزیز و گرامی شهرستان و روستاها و بخشها دارد که در صورت توفیق در این امر مهم با توجه به لیاقت و شایستگی که در وی سراغ دارم می تواند در آینده مثمر ثمر باشد .

پس بیایید دست در دست هم دهیم و با تمام وجود به هر صورت ممکن که می توانیم ایشان را یاری نماییم .

از تمامی شما عزیزان که در راه پیروزی وی هرچند قدم کوچکی بر دارید ممنون و سپاسگزارم .

به امید پیروزی و شرکت منسجم در روز هفتم اسفند ماه و جشن پیروزی در روز هشتم اسفند ماه در روستای بکاول

موفق و پیروز باشید.                        (  حسن نمازی بکاولی)





شهادت حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله ) بر همه ی بکاولیهای عزیز تسلیت باد


 

 

 

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است
دیدم که فاطمه نیست
خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است

دیدم که فاطمه نیست

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است
دیدم که فاطمه نیست
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است
دیدم که فاطمه نیست
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است
باز دیدم که فاطمه نیست.نه، این ها همه هست واین همه فاطمه نیست
فاطمه، فاطمه است
شهادت حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله ) بر همه ی بکاولیهای عزیز تسلیت باد(حسن نمازی)


گیاهان دارویی

از نقطه نظر پوشش گیاهی ، کلاته ها و مراتع و کوهها و کوهپایه های این روستا از پر بهاترین سرمایه های حیاتی مردم این دیار به شمار می آید و منبع تولیدات پروتئینی و دامی ان را تشکیل می دهد.

برخی از این گیاهان خاصیت دارویی داشته و گونه هایی نیز برای چرای دام و خوراک انسانها مناسب می باشد. و وفور این گیاهان اغلب بستگی به میزان باران و برف و کانونهای آبگیر و چرای بی رویه دامها دارد.پوشش گیاهی در نزدیکی ارتفاعات  بیشتر از دیگر جاها می باشد.

گیاهان دارویی :

از جمله گیاهان داروی که در این روستا می توان نام برد پونه ، شاه تره ، پونه ، زیره ، اسطو خودوس ، آویشن ، بارهنگ ، بو مادران ، خرفه ، خارشتر ، ریواس ، بادیو ، زرشک ، کاژیره ، کنگر ، گل بنفشه ، گل ختمی ، مخلصه ، کما ، شیرین بیان ، ریش بزک ، گل زیپا ، کاسنی ، دم گاو پا کلاغ  و . را  نام برد  که در ارتفاعات و محلی که از دسترسی دامها به دور است به حد وفور یافت می شود .

هشدار:

متاسفانه اخیرا عده ای سود جو پیدا شده اند که در فصول مختلف سال و بی رویه این گیاهان را جمع آوری می نمایند وقبل از گلدهی و تکثیراز ریشه بیرون می کشند و به فروش می رسانند که این عمل  باعث کمبود این گیاهان و اسیبب جدی به طبیعت بکر و زیبای این روستا می گردد. لذا از شما هم ولایتیهای عزیز و گرامی می خواهم ضمن احترام به این افراد با تذکر جدی  باعث جلوگیری  از این افراد در کمبود و از بین رفتن این گیاهان شوید .(حسن نمازی بکاولی)

       



کوه سبز آباد ک

کوه زیبا و قشنگ سبز آباد  روبروی کوه بکاول  ودر  سمت جنوب این روستا  و درکلاته ی سرسبز و خوش آب و  هوای سبز آباد  قرار گرفته است .

این کوه تقریبا شبیه قله ی معروف دماوند می باشد  ، ارتفاع این کوه از سطح در یا حدود 2255متر است .

از دور چنان به نظر می رسد که نوک قله ی آن تیز است به گونه ای که نشستن بر روی آن امکان پذیر نیست ولی از نزدیک نشستن و درست کردن چای بعد از خستگی صعود به این کوه بسیار لذت بخش است .

محل صعود به این کوه از کلاته ی " شوردر " می باشد . یادتان نرود که  قمقمه های خود را حتما از آب سرد و گوارای این کلاته پرکنید که بر بلندای کوه بسیار به کار آید.

از بلندای این کوه زیبا شهرستان تربت حیدریه ، جلگه ی زاوه و روستاهای کامه علیا ، سفلی ، سنجد بور ، صنوبر و فهندر چشم نوازی می کنند .



روستای بکاول دارای سه کوه بزرگ  سر به فلک کشیده و بسیار زیبا  می باشد که به طبیعت بکر و زیبای این روستای کوچک و دوست داشتنی زیبایی دو چندان بخشیده است ،  به نامهای

1-کوه بکاول

2-کوه سبز آباد

3-کوه عماد

 که به شرح هر کدام می پردازیم.

 

1-کوه بکاول

کوه بکاول در غرب جاده ی اصلی تربت حیدریه به مشهد از گردنه ی خماری به کوه چهل تن می رسد که ماقبل از آن در بلندترین نقطه تا 2378 متر ارتفاع دارد .

این کوه دارای سه قله به نامهای (سرچلا) ، ( چُند دو شاخلی ، یا چُند علی گوزل) و (کمر آغال حقاب )لانه ی عقاب می باشد .

از جاذبه های گردشگری این کوه علاوه بر این سه قله ی زیبا  می توان از باغ در بسته،  پای کمر انجیر  ، زندو ، دم درچی ، چشمه ی سرکوه ، خر سنگزار ، دمب کوه و کفتر خو  را نام برد

کفتر خو :

محل تجمع و  لانه ی کبوتران صحرایی می باشد .

زندو :

( زندان ) که در اثر فرسایش کوه بکاول در زمانهای بسیار طولانی دره زیبا و اندکی ترسناک به وجود آمده است و چون حالتی شبیه به زندان دارد به (زندو ) معروف شده است .

چشمه ی سرکوه :

در بلندترین نقطه ی این کوه چشمه ی آب سرد و گوارایی وجود دارد که تقریبا به سمت روستای خرم در جلکه ی رخ جاری است و در هوای گرم نوشیدن از این چشمه خالی از لطف نیست

خرسنگزار : محل ورود به آن از  کلاته ی تنگل یوسف می باشد ، دره ی بسیارزیبای است با چشم اندازها ی زیباتر که دل هر رهگذر و کوه نوردی را مخصوصا در فصل بهار و زمستان می رباید و چون سنگهای بسیار عظیمی از کوه جدا شده به (خر سنگزار ) معروف شده است .

دم درچی (دریچه ، پنجره)

نرسیده به سر چلا چند  تا سنگ بسیار زیبا روی هم قرار گرفته  است  که حالت پنجره مانندی را به خود گرفته است ، که از داخل آن می توان چشم انداز تپه ها ی پشت آن را که به سمت روستای خماری است دید. که به دم درچی معروف است .

 

محل صعود به کوه بکاول از چند راه ممکن است .

 

یکی از کلاته ی تو خورده  و دیگری از داخل روستای بکاول که حدود دوساعت تا بلندترین نقطه یعنی سر چلا بایستی راه را طی کرد اما پس از صعود به این قله با چشم اندازهای ریبایش که تقریبا تمامی جلگه ی رخ و روستاهای این دشت  پهناور تا نیشابور دیده می شود و جاده ی تربت به مشهد همچون ماری بسیار زیبا و قشنگ به نظر می رسد.

به شما عزیزان توصیه می کنم که حتما به این قله صعود نمایید و از طبیعت زیبا ی آن لذت ببرید.   اما مسایل ایمنی و رعایت بهداشت را داشته باشید.                        ( حسن نمازی )




تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

gham neveshte مدرسه شاد یازی یازان دریافت مجموعه جدیدتربن ها و بهترین ها عرفان خانی الوند دیجی سایبرگایز خرید اینترنتی فرش پرسان پارس